آذر 1, 1403

هری‌کاتور

ده‌کده‌‌ای کوچک از کاریکاتور و روزنامه‌نگاری

یادداشت‌های من

رفیق پیام داده بودی که چطور به خوراکی‌های بی‌مزه‌ و هوای دائماً ابری و حس و حال سراسر یخ‌کرده‌‌ی اروپایی‌ها عادت کرده‌ام.

بعد نوشتی، اما همه‌ی اینها به کنار، خوشا به سعادتم که رفتم و در هوای پاک امنیت نفس می‌کشم.

بگذار بگویمت رفیق… 

چه کسی گفته که خوراکی‌های اینجا بی‌مزه‌ است؟!

ما اینجا توت‌فرنگی تازه‌ و قرمز و آبدار می‌خوریم با طعم خون. 

ما اینجا سوار مرسدس بنزی می شویم پر‌شده از خون ملتهامان. 

ما اینجا لباس‌های شیک، با چرم خالصِ پوست مردم خاورمیانه می‌پوشیم.

حتی باورت نمیشود، ملت موشک‌ خورده‌ی خاورمیانه با بارانهای فصلی به زمین می‌ریزند و ما انعکاسِ زیبای رنگین‌کمانی بعد از آن را در فستیوال‌ها و کارناوال‌های آزادی جشن می‌گیریم. 

چه کسی گفته اروپا، بی‌روح و سرد است؟! اینجا هر روز، جلوی درب تمام سازمان‌های حقوق بشری، ارواح مردگانِ گلوله و موشک خورده، در انتظار گوشه‌ چشمی از عدالت، فریادِ دادخواهی سر‌می‌دهند.

هر بار در وطنمان گلوله‌ای، چشمی یا بدنی را نشانه می‌گیرد، در آنسوی مرزها، به سلامتی خود و خانواده‌شان، با گیلاس‌هایشان ضربِ پایکوبی می‌گیرند.»

یادداشت‌های من

رویا سعیدی